گواهی میدهد انجیل هم آیات قرآن را
نمیفهمم تقلای مسیحیهای نجران را
میان باطل و حق، باز هم مجادله شد
گذاشت پا به میان عشق و ختم غائله شد
مرا از حلقۀ غمها رها کن
مرا از بند ماتمها رها کن
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
همیشه خاک پای همسفرهاست
سرش بر شانۀ خونینجگرهاست
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
مرا بنویس باران، تا ببارم
یکی از داغداران... تا ببارم
نه پاره پاره پاره پیکرت را
نه حتّی مشتی از خاکسترت را