ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
ای کاش تو را به دشت غربت نکُشند
لبتشنه، پس از دعوت و بیعت نکشند
آن گوشه نگاه کوچکی روییدهست
بر خاک پگاه کوچکی روییدهست
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
بیتابتر از جانِ پریشان در تب
بیخوابتر از گردش هذیان بر لب
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
گهگاه تنفسی به اوقات بده
رنگی به همین آینهٔ مات بده