ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
دل گفت مرا علم لَدُنّی هوس است
تعلیمم کن اگر تو را دسترس است
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام