گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
تا گلو گریه کند، بُغض فراهم شده است
چشمها بس که مُطَهَّر شده، زمزم شده است
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده