ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
هنوز گریه بر این جویبار کافی نیست
ببار، ابر بهاری، ببار! کافی نیست
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم