ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است