ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
کلامش سنگها را نرم میکرد
دلِ افسردگان را گرم میکرد
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد