مهمون از راه اومده شهر شده آماده
بازم امشب تو حرم غلغله و فریاده
امشب شهادتنامۀ عشاق امضا میشود
فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا میشود
بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشتهای که جان دو عالم فدای تو
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
تا از دل ابر تیره بیرون نشوید
چون ماه چراغ راه گردون نشوید
بازآ که غم زمانه از دل برود
خواب از سر روزگار غافل برود
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
هرچند ز غربتت گزند آمده بود
زخمت به روانِ دردمند آمده بود