امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
با بال و پری پر از کبوتر برگشت
هم بالِ پرندههای دیگر برگشت
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست