کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست