ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت