میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
این کیست به شوق یک نگاه آمده است
در خلوت شب به بزم آه آمده است
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی