آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
دریاب من، این خستۀ بیحاصل را
این از بد و خوب خویشتن غافل را
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
دگر چه باغ و درختی بهار اگر برود
چه بهره از دل دیوانه یار اگر برود