ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
ای پاسخ بیچون و چرای همۀ ما
اکنون تویی و مسألههای همۀ ما
ای مشعل دانش از تو روشن
وی باغ صداقت از تو گلشن
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم