ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
ای آینهدار پنج معصوم!
در بحر عفاف، دُرّ مکتوم
یکی اینسان، یکی اینگونه باید
که شام و کوفه را رسوا نماید
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام