آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند