پای زخم آلود من! طاقت بیاور میرسی
صبح فردا محضر ارباب بیسر میرسی
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
خدا وقتی نخواهد، عمر دنیا سر نخواهد شد
گلوی خشک صحرایی به باران تر نخواهد شد
پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟
این سرزمین غمزده در چشمم آشناست