ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم