پیشانیات
از میان دیوار میدرخشد
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
به گونۀ ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز