پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز