کجاست جای تو در جملۀ زمان که هنوز...
که پیشازاین؟ که هماکنون؟ که بعدازآن؟ که هنوز؟
ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
در این سحر که سحرهای دیگری دارد
دل من از تو خبرهای دیگری دارد
بر روی نیزه ماه درخشان برای چه؟
افتاده کنج صومعه قرآن برای چه؟
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام