ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين