ای به چشمت آسمان مهر، تا جان داشتی
ابرهای رحمتت را نذر جانان داشتی
غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
لحظهاى در خود فنا شو تا بقا پيدا كنى
از منيّتها جدا شو تا منا پيدا كنى
اگر خواهی ای دل ببینی خدا را
نظر کن تو آیینۀ حقنما را
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد