غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
لحظهاى در خود فنا شو تا بقا پيدا كنى
از منيّتها جدا شو تا منا پيدا كنى
اگر خواهی ای دل ببینی خدا را
نظر کن تو آیینۀ حقنما را
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را