خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
دل، این دلِ تنگ، زیر این چرخ کبود
یک عمر دهان جز به شکایت نگشود
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
همّت ای جان که دل از بند هوا بگشاییم
بال و پر سوی سعادت چو هما بگشاییم