ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام