آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟