شب در دل خویش جستجویی کردیم
در اشک دوباره شستشویی کردیم
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
آن مرغ که پر زند به بام و در دوست
خواهد که دهد سر به دم خنجر دوست
ای نابترین معانی واژۀ خوب
ای جوشش خون گرمتان شهر آشوب
بیا ای دل از اینجا پر بگیریم
ره کاشانۀ دیگر بگیریم
بیا به خانۀ آلالهها سری بزنیم
ز داغ با دل خود حرف دیگری بزنیم
صبح بیتو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بیتو حتّی مهربانی حالتی از کینه دارد
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
چشمههای خروشان تو را میشناسند
موجهای پریشان تو را میشناسند