مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
دیدند که کوهِ آرزوشان، کاه است
صحبت سر یک مردِ عدالتخواه است
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی