عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را