ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
باز هم آدینه شد، ماندهام در انتظار
چشم در راه توام، بیقرارم، بیقرار
اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
شبی که نور زلال تو در جهان گم شد
سپیده، جامه سیه کرد و ناگهان گُم شد
بعد از آن واقعهٔ سرخ، بلا سهم تو شد
پیکر سوختهٔ کربوبلا سهم تو شد