ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن