ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
ای آینهدار پنج معصوم!
در بحر عفاف، دُرّ مکتوم
یکی اینسان، یکی اینگونه باید
که شام و کوفه را رسوا نماید
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
جنّت نشانی از حرم توست یا حسن
فردوس سائل کرم توست یا حسن
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد
کوه عصیان به سر دوش کشیدم افسوس
لذت ترک گنه را نچشیدم افسوس
ای شیرخدا و اسد احمد مختار
در بدر و احد لشکر حق را سر و سردار
از غربتت اگرچه سخنهاست یا علی
دنیا دگر بدون تو تنهاست یا علی