ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد