سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
با بال و پری پر از کبوتر برگشت
هم بالِ پرندههای دیگر برگشت
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست