آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
بُرونِ در بنه اینجا هوای دنیا را
درآ به محفل و برگیر زاد عقبا را
حشمت از سلطان و راحت از فقیر بینواست
چتر از طاووس، لیک اوج سعادت از هُماست
هر که راهی در حریم خلوت اسرار داشت
دل برید از ماسوا، سر در کمندِ یار داشت