ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی