سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی