سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است