ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
پیراهن سپید ستاره سیاه بود
تابوت شب روان و بر آن نعش ماه بود
پشت غزل شکست و قلم شد عصای او
هر جا که رفت، رفت قلم پا به پای او...
این کیست به شوق یک نگاه آمده است
در خلوت شب به بزم آه آمده است
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد