ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
پیراهن سپید ستاره سیاه بود
تابوت شب روان و بر آن نعش ماه بود
پشت غزل شکست و قلم شد عصای او
هر جا که رفت، رفت قلم پا به پای او...
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی