تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
من كیستم؟ کبوتر بیآشیانهات
محتاج دستهای تو و آب و دانهات
آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
دریاب من، این خستۀ بیحاصل را
این از بد و خوب خویشتن غافل را