میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
دریاب من، این خستۀ بیحاصل را
این از بد و خوب خویشتن غافل را
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی