میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
دل، این دلِ تنگ، زیر این چرخ کبود
یک عمر دهان جز به شکایت نگشود
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
تا داشتهام فقط تو را داشتهام
با نام تو قد و قامت افراشتهام
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی