ای به چشمت آسمان مهر، تا جان داشتی
ابرهای رحمتت را نذر جانان داشتی
هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
دل، این دلِ تنگ، زیر این چرخ کبود
یک عمر دهان جز به شکایت نگشود
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را