سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
من كیستم؟ کبوتر بیآشیانهات
محتاج دستهای تو و آب و دانهات
یک بار رسید و بار دیگر نرسید
پرواز چنین به بام باور نرسید
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
اگرچه باغِ پر از لالۀ تو پرپر شد
زمین برای همیشه، شهیدپرور شد