شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
ای به چشمت آسمان مهر، تا جان داشتی
ابرهای رحمتت را نذر جانان داشتی
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام