ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
این لحظهها قیامت عظمای چیستند؟
چون آیههای واقعه هستند و نیستند؟
رفتهست آن حماسۀ خونین ز یادها
دارد زیاد میشود ابنزیادها
تق تق...کلون در...کسی از راه میرسد
از کوچههای خسته و گمراه میرسد
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
خاک، لبتشنۀ باران فراگیر دعایت
پلک بر هم نزند باد صبا جز به هوایت