میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی