به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
ای تن و جانت سپر هر بلا
کوفۀ تو قطعهای از کربلا
ای خوشهای ز خرمن فیضت تمام علم!
با منطق تو اوج گرفته مقام علم
امشب حرم خدا حرم شد
از مقدم یار محترم شد
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
ای فروغ دانشت تا صبح محشر مستدام
وی تو را پیش از ولادت، داده پیغمبر سلام
ای ماه آسمانی ماه خدا حسن!
خورشید، مستمند تو از ابتدا حسن!
سلام ما به تو، ای هاجر چهار ذبیح
درود ما به تو، ای مریم چهار مسیح...
بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته
به جسم اطهر زهرا، ولی آهسته آهسته...
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید
باز روگرداندم از تو، باز رو دادی به من
با همه بیآبرویی آبرو دادی به من